نویسه جدید وبلاگ

 

ونداليسم در زمره آن دسته از انحرافات و بزه كاري هايي است كه در جامعه جديد نمود و ظهور يافته است اگر چه به زعم اسيب شناسان اجتماعي همه صور و انواع نابهنجاري ها و نژندي هاي اجتماعي چون سرقت، قتل، قمار، خودكشي و ونداليسم و نظائر آن را معلول ناسازگاري مي دانند كه بر روابط فرد و جامعه حاكم است اما بايد توجه داشت در هرجامعه اي و در زمان هاي خاص نوع جديدي از آسيب ها رخ مي دهد كه ونداليسم يكي از انهاست.

ونداليسم موضوعي نوظهور و مدرن در جامعه جديد است كه عكس العملي است خصمانه و واكنشي است كينه توزانه به برخي از فشارهاي اجتماعي مانند ناملايمات، اجحافات، شكست ها ، حقارت ها و تضادها ي حاكم برجامعه كه چنين گروه هايي را برنمي تابد.

در متون جامعه شناسي انحراف و اسيب شناسي اجتماعي و ونداليسم كرارا به مفهوم داشتن نوعي روحيه بيمارگونه كه مبين تمايل به تخريب آگاهانه و ارادي و خودخواسته اموال، تاسيسات و امكان عمومي مانند بانكها، ادارات دولتي و غيره در جهت انتقام گيري و يا اعلام وجود و شيوه اي اعتراضي است.

1-   در مكتب جامعه شناسي سازمان ها نهادها و ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي حاكم بر جامعه را به عنوام واقعيت هاي اجتماعي علت علت رفتار ادمي به حساب مي اورند

2-     در نگاه روانشناسي آن را معلول كاركرد نيروهاي سركش دروني و ويژگي هاي شخصيتي و رواني  افراد مي داند.

3-   ديدگاهي ديگر در مقابل به تعامل بين فرد و جامعه معتقدند هربرت ميد در مكتب شيكاگو بر اين اساس انسان با وجود اينكه سازنده جامعه است خود تحت تاثير و قيود توليدات خود ساخته نيز هست و بقول تايلر رابطه ميان انسان و جامعه يك رابطه ديالكتيك است.

نظريه هايي در اين زمينه وجود دارند به عنوان مثال :

1- نظريه هاي بيگانگي و ونداليسم، كه در اين نگاه وندال ها و جوانان بزهكار بطور دراماتيك يكي از بارزترين و مشهورترين گروه هاي بيگانه در جامعه هستند كه اين ها معمولا در خانه هايي غير منظبط و با والدين سردرگم و نامطمئن از ارزش هاي پرورش يافته اند و غالبا احساس درماندگي و اجحاف خود را بصورت قهر اميز و پرخاشگر در مقابل نسل بزرگتر و صاحبان قدرت خود را نشان مي دهند. به گفته فيونر احساسات و عواطف صادره از ناخوداگاه جوان ناشي از ستيز نسل هاست كه خود را در جهات نامتعارف و غيرعقلاني بطور بارزي نمود مي سازد

ريچارد فلكس بر خلاف نظر ربط ونداليسم به بيگانگي نسل جوان مدعي است كه اين كار نتيجه مستقيم بريدگي و عدم پيوند است كه بين ارزش ها ي تحميل شده از سوي والدين و يا حاكميت  و انچه به منزله شرائط و موقعيتي كه در جامعه حاكم است پديد مي آيد. به عقيده او بسياري از بيگانه هاي فعال فرزندان راديكالي هستند كه در زندگي خود براي ارزش هايي چون رمانيك، بدعت و نو اوري، ظلم ستيزي و مبارزه در مقابل اجبار و طرح ايده اي نو اقدام مي كنند پس انان حاملان ارزش هاي پدران خود هستند نه در مقابل آنان.

2- در مقابل مكتب انتقادي معتقد است نظام مسلط فرهنگي و روابط حاكم بر ان را بايد باعث بيگانگي انسان دانست ، احساس تنفر و بيزاري از عملكرد كل نظام اجتماعي سرچشمه مي گيرد از اين رو براي رهايي از قيود نظام اجتماعي موجود كه نفي كننده امكانات نهفته در استعداد هاي انساني است چنين اقداماتي صورت مي گيرد.پس جوانان فعال در اين زمينه كساني نيستند كه در سلك كجروان و منحرفان باشند بلكه انان تحت يك سنت فرهنگي خاصي رشد يافتند كه بدنبال پويايي و تحول ند.

3- ونداليسم و نظريه هاي ناكامي- فريد بر اين عقيده است كه انسان با غريزه مرگ زاده شده است هنگامي كه اين غريزه متوجه درون شود بصورت تنبيه و ماخذه و در حد افراطي به خودكشي منجر مي شود و وقتي متوجه بيرون شود به خشونت و پرخاشگري و ونداليسم و تخريب  منتهي مي شود.

4- نظريه برايند كلارك كه با قرار دادن مجموعه اي متعدد در تقابل با هشت گروه مستقل و در عين حال مرتبط قرار داده است.

در مقابل خشم، ناكامي و شكست سه برخورد را مي توان تصور كرد 1- به درون بريزد كه به خودكشي منجر خواهد شد 2- به بيرون بريزد كه به ديگركشي منجر خواهد شد و 3- اگربه محيط اطراف و اشياء پيرامون برخورد كند به ونداليسم مي انجامد.

در رفتار غريزي و روانشناسي(فريد) حركت ونداليسم امري طبيعي تلقي شده كه بايد به بيرون بريزد در ناكامي و پرخاشگري (جان دلارد) ناكامي بايد به پرخاشگري برسد. در روان شناسي اجتماعي (موزر) اگر ناكامي با احساس اجخحاف باشد به پرخاشگري مي انجامد در يادگيري اجتماعي (البرت باندرا) رفتار پرخاشگرايانه مانند ساير رفتارها محصول يادگيري اجتماعي اكتسابي و بيروني است  در گستاخي دسته جمعي (لازرسفدل) افراد بين دو راه محطاطانه و گستاخانه اگر بين جمع قرار گيرنر قطعا راه گستاخانه را در پيش مي گيرند. در تئوري گلوله برفي نيز معتقد است وقتي يك نفر اقدام كند ديگري نيز اقدام مي كند.

 ونداليسم در همه دنيا وجود دارد. سال 1971 بود كه براي اولين بار راه اهن هلند در گزارش سالانه اش وقوع ونداليسم را اعلام كرد رشد ثابت خسارت عمدي از اواخر دهه 70 يعني زماني كه مسولان براي اولين بار از اين موضوع به عنوان يك مشكل آگاه شدند سبب توجه بسيار زياد دولت در سطوح محلي و ملي شد.  ونداليسم در همه جاي فرانسه بويژه شهرهاي متروپل ها بيداد مي كند روي ديوارهاي شهرها،متروها،ترن ها،سينماها، اسانسورها، پارك ها، باجه هاي تلفن و حتي مدارس و بيمارستان ها مشهود است. هزينه خسارت وندال ها در المان در سال 1989 بيش از 43 ميليون مارك المان بود ابعاد ونداليسم در ايالات متحده نيز گسترش يافته پارك ها، اماكن عمومي، موزه ها، مدارس ، متروها و.. از جمله محيط هاس اسيب ديده ونداليسمند. تظاهرات و تحصن هاي برگزار شده در ايتاليا هم در همه جا زبانزد خاص و عام است و چشم ابي هاي كشور چكمه اي با ديدن هرگونه عامل كه نارضايتيشان را بر انگيزد بساط تظاهراتشان را در شهرهاي مختلف ايتاليا پهن مي كنند.

                                                            

در ايران همواره بحث ونداليسم با موضوع فوتبال و حوادث پس از مسابقات فوتبال  گره خورده است،پاره كردن صندلي و شكستن شيشه هاي اتوبوس، راه بندان ، رد بدل كردن حرف هاي تند و ركيك و بسياري از رفتارهاي غير عادي ، انها را در زمره وندال ها قرار داده است، اما بايد توجه داشت كه در جامعه امروز ايران گروه وندال ها به بازي كنان فوتبال محدود نمي شوند اكنون اين گروه ها به تجمعات سياسي و حتي مذهبي نيز گسترش يافته اند. چيزي كه  اهميت شناخت اين آينده جامعه ما  اجتناب ناپذير ساخته است .

 






نویسه جدید وبلاگ

مدرنيته چيست ؟

واژه مدرن در قرن هفدهم وارد عرصه منازعات روشنفكري اروپای غربي شد . وجه بازار و آشكار معناي آن چيزي معادل "رايج" "جاري" "مرسوم" "متداول" يا چيزي داراي خاستگاه و منشاء اخير و معاصر بود . ليكن بستر و زمينه ظهور ، شهرت و اعتبار روز افزون آن بيانگر معنايي به مراتب وسيعتر ، گسترده تر و عميق تر از معناي صرفاً فني آن است .

مدرنيته را در بهترين وجه مي توان عصري توصيف كرد كه ويژگي شاخص آن تحولات دائمي است .

درباره مفهوم مدرنيته و مدرنيسم به لحاظ معنا شناسي ، سبك شناسي ، نحوي ريشه شناسي و فقه اللغه حرف هاي زيادي براي گفتن دارد . تعارض بين باستان و مدرن ابتدا در عصر رنسانس مطرح شد ليكن به نظر مي رسد كه معنا و مفهوم مشخصاً مدرن از واژه مدرنيته معناي آگاهي متحول از جهان و خود كه برخاسته از زيستن در حال يا اكنون است تا گذشته يا قبل ، ابداع و ابتكار بعد هاست . به لحاظ ريشه شناسي ، اين اصطلاح ( مدرنيته ) ( ( MODE  طبعاً با واژه ( Fashion ) مرتبط است .

مفهوم مدرن اين كلمه { مدرنيته } نخستين بار در آثار ژان ژاك روسو و بعد از وي در آثار بسياري از نويسندگان و متفكران عصر روشنفكري و عصر رمانتيك آمده است . شايد نخستين بار اين هگل بود كه تحليل جامع و بي نظيري درباره شرايط انسان مدرن ارائه كرد : مدرنيته به مثابه قرار دادن خود آگاهانه شخص در تاريخ و تعيين آگاهانه هويت و جايگاه خود در تاريخ مي تواند اشكال خوش بينانه يا بدبينانه به خود بگيرد . در هر دو حالت مستلزم تحولاتي نه تنها در شيوه و لحن كلام بلكه در جوهره و ماهيت تفكر سياسي است . انسان مدرن در جريان رابطه اي آگاهانه با تاريخ به سر مي برد ؛ اگر خارج از چهاچوب عرف و سنت عمل مي كند اين امر تا حدودي در معناي كنايي و استعاري آن است : اگر خود را به آينده متعهد و پايبند مي داند يا از روي بي پروايي و بي احتياطي است ؛ يا براساس قوه پيشبينانه اي است كه به وي مي گويد تاريخ چگونه بايد مسير خود را روبه پيش طي كند عده اي معتقدند كه محافظه كاري محصول خاص اين آگاهي مدرن است . اين عقيده احتمالاً اولين بار در خلال آثار آدموندبرك و هگل مطرح شد و متضمن ستايش ها و تمجيد عرف ، عادات ، آداب و سنن و تعصبات از سوي انسانهايي است كه از اين مقولات دور شده اند و خود آگاهي آنان سبب شد تا بين آنان و موضوع مورد ستايش و تمجيد آنها فاصله ايجاد مي شود .

علاوه بر اين "انقلاب" نيز گفته مي شود نظريه يا ايده اي است كه گسترش اشاعه خود را مديون روح مدرن خود را با آن قياس مي كند . تعارض بين محافظه كاري و انقلاب را در معنايي كه ذكر شد مي توان در تقسيم بندي قطبي كارل مانهايم ديد : مانهايم انديشه و تفكر را به ايدئولوژي و اتوپیا ( مدينه فاضله ، آرمانشهر تقسيم بندي مي كند) . عده اي نيز معتقدند كه جوهره مدرنيته نيهيليسم است كه با تصديق عدم امكان نيهيليسم پيوند خورده است . از اين رو آراء انديشمنداني چون ايوان توگنيف فريدريش نيچه و ميخائيل داستايو فسكي در اين راستا قابل شناسايي است . تنها انسان مدرن قادر است در پاسخ به اين وضع نامسائد در فكر نظريه تعهد در قبال برنامه ها و سياستهايي باشد كه تنها از طريق عدم تعهد و پايبندي به آنها قابل توجيه هستند .

عليرغم دغدغه هاي فكري روح مدرن آرمان مدرنيته همچنان به قوت خود باقي است و جاذبه هاي خيره كننده خود را دارا است دعوت به مدرنيزه كردن حقوق ، قوانين ، نهاد ها ، صنايع و محصولات ، شيوه هاي سنتي انسانها ، اديان و مذاهب ، به صورت معيار تعيين كننده يا شاخصه اصلي گفتمان سياسي در آمده است . اين مسئله سبب شد تا عده اي واژه مدرن را با عادت ،مقدم دانستن اهداف بر ابزار، ترجيح دادن ماشين آلات فعال بر انسانهاي راكد يكي بگيرند . ليكن بنظر نمي رسد در مناقشات پيرامون مدرنيزاسيون ( نوسازي ) مسايل چندان هم ساده باشد و نكته فوق الذكر را تنها بايد طرحي اجمالي از حوزه گسترده اي از تضادها دانست .

تاثيرات مدرنيته و پست مدرنيته بر جهان غير غربي

از آنجا كه تمدن و تجدد غربي به دلايل گوناگون سر انجام خصلتي جهاني و جهان گير يافت مي توان از بازتاب ادوار سه گانه تجدد غربي در سرزمين هاي غير غربي و تشكل تجدد هاي پیرامونی نيز سخن به  ميان آورد . البته بايد توجه داشت كه سه دوران تجدد در غرب تحولي طولي و تاريخي بودند در حالي كه بازتاب آن امواج در سرزمين هاي غير غربي به شيوه اي عرضي يا سطحي و جغرافيايي صورت پذيرفت . در اين بازتاب جغرافيايي تجربه مركز يا تجدد مركزي غرب به اشكالي پيچيده و مخدوش به ديگر سرزمين ها انتقال يافت . اين بازتاب با توجه به پيشينه هاي تاريخي ساختمانهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي سرزمين هاي مختلف غير غربي اشرافيت زمين دار شهرهاي تجاري و دولتهاي سنتي متمركز از عناصر اصلي ساختار اجتماعي بودند . از سوي ديگر در سرزمينهاي شرقي تنوع ساختاري در سطح پايين تري بود . گروه هاي مدني ضعيفتر بودند اشرافيت زمين دار از استقلال عمل كافي برخوردار نبود حس مليت ضعيفتر و شكافهاي قومي و مذهبي شديد تر بود . در حالي كه تجدد غربي فرآيندي خود جوش و محصول انقلاب فكري و نظر قرون جديد بود كه بعد ها به وسيله انقلاب هاي صنعتي و سياسي تكميل شد روند نوسازي در كشور هاي غربي تجربه اي خود جوش بازتاب يافته و محصول مداخله يا تداخل فرهنگ و تمدن ها بوده است .

تفاوت ديگر ميان تجدد غربي و تجربه نوسازي را بايد در سرعت تحولات يافت . تجدد غربي فرآيندي تدريجي و آهسته بود كه در طي چندين قرن تكوين و تكامل يافت در حالي كه تجربه نوسازي در سرزمين هاي غير غربي فرآيندي نسبتاً ناگهاني و پر شتاب بود . به تعبير ماكس وبر ميان سنتهاي سياسي و اجتماعي ملي و تجدد را مي توان به عنوان رابطه اي گزينشي توضيح داد يعني سنت هاي ملي در فرآيند نوسازي بر عناصري از تجدد غربي در مراحل مختلف آن تكيه و تاكيد كردند كه به تجربه تاريخي آن ها هماهنگي بيشتري داشت . به سخن ديگر ميان فرهنگ هاي غير غربي و تمدن غربي رابطه اي گزينشي وجود داشته است و نخستين موج تجدد غربي يعني تجدد ليبرال اوليه انعكاس گسترد اي در سطح جهان پيدا كرد و در نتيجه آن موجي از انقلابهاي قانون گرا و مشروطه خواه از يك سو و اصلاحات و نوسازي هاي از بالا از سوي ديگر صورت گرفت .

اما گسترش موج دوم تجدد بر خلاف موج اول با موانع كمتر و زمينه هاي مساعد تري روبرو شد . در سرزمين هاي غير غربي ايجاد دستگاه دولت گسترده و بورو كراتيك تاكيد بر هويت هاي جمعي و فرافردي مثل هويت ملي و تكيه بر روايت عدالت يا پيشينه هاي اقتدار گرايانه آن كشور ها هماهنگي بيشتري ذلشت .

موج سوم ( پست مدرنيسم ) نيز در حال اثر گذاري بر سرزمينهاي غير غربي نيز هست . انقراض تجدد سازمان يافته گرايش به نوليبراليسم تضعيف ساختار دولت هاي رفاهي خصوصي سازي و تاكيد بر همكاري هاي اقتصادي و مالي همراه با تغيير شرايط جنگ سرد و رقابت هاي نظامي شديد امكانات تازه اي براي رشد جوامع مدني وتضعيف ساختار دولت اقتدار طلب در كشورهاي غير غربي فراهم كرده است .

 

منبع: بشیریه،حسین-عقل در سیاست-تهران،نگاه معاصر1383
 






نویسه جدید وبلاگ

انواع خود کشی از نظر امیل دورکیم

خود کشی خود پرستانه :

میزان بالای خودکشی خودپرستانه در جوامع و اجتماعات و گروههائی دیده می شود که فرد به واحد اجتماعی بزرگ متصل نشده است . جوامع با وجدان جمعی قوی که از آنها مراقبت می کنند منجر به امور جاری مختلفی می شود که از بروز خود شی خودپرستانه در سطح زیاد جلوگیری می کند . هنگامی که این امور جاری ضعیف باشد ، فرد قادر است که بر وجدان جمعی برتری یابد . کاری راه که به دلخواه خویش می خواهد ، انجام دهد . در واحد های بزرگ اجتماعی با وجدان جمعی ضعیف فرد می تواند دنبال علایق شخصی خود برود و هر چه را که می خواهد به دست آورد .

خود کشی دیگر دوستانه :

خود کشی خودپرستانه وقتی حادث می شود که وحدت و انسجام در جامع پایین باشد ولی خودکشی دیگردوستانه در نتیجه
وحدت بیش از حد جامعه صورت میگیرد و فرد را مجبور به خودکشی می کند . یک مثال جالب از دیگر دوستانه ، خودکشی پیروان « جیم جونز » بود . آنها آگاهانه جام زهر را نوشیدند و بچه های خود را وادار به نوشیدن زهر کردند . به طور کلی دسته جمعی و به خاطر انسجام گروهی بالاست به این عمل زده اند . معمولا افرادی که خود کشی دیگر دوستانه می کنند این عمل را وظیفه می دانند . خود کشی فرمانده کشتی در حال غرق شدن ، و یا خودکشی زن هندی شوهر مرده نیز مثالهایی از این نوع خود کشی است .

 خودکشی ناشی از بی هنجاری :

این نوع خود کشی زمانی رخ می دهد که قوانین و نظم در جامعه در هم شکسته شده باشد . طبیعت این درهم شکستگی می تواند مثبت ( یعنی هنگام رونق اقتصادی ) یا منفی ( بحران اقتصادی ) باشد .  در زمان در هم شکستگی جریانهای بی ریشگی و بی هنجاری موجب افزایش این نوع خود کشی میگردد . البته د ر شرایط بحران این میزان بیشتر است زیرا در بحران اقتصادی افراد مشاغل خود را از دست می دهند و در نتیجه فرد از قواعد کار و موسسه بر کنار می شود . جدایی از این ساختارها ( برای مثال خانواده ، مذهب ، دولت ) فرد را در مقابل امر جاری اجتماعی آسیب پذیر می کند . این نوع خود کشی در سالهای جنگ و رویدادهای بزرگ مثل انقلابات کاهش پیدا می کند .

خودکشی تقدیر گرایانه :

این خودکشی هنگامی رخ می دهد که قانون و نظم بیش از اندازه باشد . از نظر او افرادی که دست به این نوع خودکشی می زنند ، کسانی هستند با آینده ای مسدود و علائقی که توسط نظام ستم پیشه خفه شده است . نظم بیش از اندازه ، ظلم امور جاری ، موجب افسردگی و مالیخولیا ئی است که به نوبه خود باعث افزایش خودکشی تقدیر گرایانه می شود .

منابع و مآخذ :

1.آرون ، ریمون ( 1363 ) مراحل اساسی سر اندیشه در جامعه شناسی ، ترجمه باقر پرهام ، نشر شرکت سهامی کتابهای جیبی .

2.کوزر ، لوئیس ( 1368 ) زندگی و اندیشه بزرگانه جامعه شناسی ، ترجمه محسن ثلاثی ، انتشارات علمی .

3.دورکیم ، امیل ، قواعد روش شناسی ، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران .

 






نویسه جدید وبلاگ

 

انسان ها از ديدگاه دكتر شريعتي

 

چهار گروه انسانها از ديد دکتر شريعتي


دسته اول ؛ آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم نيستند


عمده آدم‌ها حضورشان مبتني به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسماني آن‌هاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.


دسته دوم ؛ آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هم نيستند


مردگاني متحرک در جهان. خود فروختگاني که هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار. هرگز به چشم نمي‌آيند. مرده و زنده‌شان يکي است.


دسته سوم ؛ آناني که وقتي هستند هستند، وقتي که نيستند هم هستند


آدم‌هاي معتبر و با شخصيت. کساني که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را مي‌گذارند. کساني که همواره به خاطر ما مي‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.


دسته چهارم ؛ آناني که وقتي هستند نيستند، وقتي که نيستند هستند

شگفت‌انگيزترين آدم‌ها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم، اما وقتي که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم. باز مي‌شناسيم. مي‌فهميم که آنان چه بودند. چه مي‌گفتند و چه مي‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتي در برابرشان قرار مي‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت مي‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست مي‌شويم و درست در زماني که مي‌روند يادمان مي‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگي هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

 






نویسه جدید وبلاگ

پروپوزال

    موضوع تحقيق : نقش فرهنگ سازماني در پيشرفت سازمان

 (بررسي مولفه هاي موثر بر فرهنگ سازماني ونقش آنهادر رشد و توسعه سازمان مورد مطالعه :سازمان تامين اجتماعي شعبه ماكو )

 

2-طرح مساله

تقريبا تمامي پژوهشگران از فرهنگ سازماني به عنوان مجموعه اي از ارزشها و باورها ، عقايد ، فرضيات و هنجارهاي مشترك حاكم بر سازمان ياد مي كنند .

در واقع فرهنگ سازماني همان چيزي است كه بعنوان يك پديده درست به اعضا تازه وارد آموزش داده مي شود و آن بيانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است .

قدرت فرهنگ سازماني با ميزان و تاثير و نفوذ آن بر رفتارسازماني تعين مي گردد و معيارهاي آن عبارتند از :


 


زیمل  

 ا- تاثير پذيري فكري :

جورج زيمل از جامعه شناسان كلاسيك آلماني است كه تحت تاثير فلسفه كانت به تفكيك قلمرو سوژه و اوبژه يا همان تفكيك صورت از محتواي پديده هاي اجتماعي روي آورد . نسبيت موجود در فلسفه كانت كه از نقد خرد ناب سرچشمه گرفته بود در جامعه شناسي زيمل نمود عيني يافت .

" فلسفه زيمل همچون كانت نسبي گرايانه است . زيمل بين سو‍ژه و اوبژه ، بين ذهن شناسنده و دنياي شناخته شده ، بين عملكرد هاي سازمان دهنده ذهن و داده هاي تجربي و بين شكل و محتوا تمايزي آشكار قايل بود . اما نسبي گرايي زيمل بسيار انعطاف پذير تر از آن چيزي است كه در صورت گرايي كانت ديده مي شود . نسبي گرايي زيمل پويا و كاركردي است نه صرفا يك ساختار صوري و يك آموزه . آن را بايد شيوه اي براي انديشيدن، شكلي از تفكر و شيوه برخورد دانست . " (ديليني 174:2004)

همچنين وي تحت تاثير ماركس و ايده از خودبيگانگي وي به ارائه نظريه دوگانه انگاري زندگي و متعلقات ذهن پرداخت (همان :همان ) از ديگر متفكران موثر بر انديشه زيمل مي توان از نيچه ،اسپنسر و داروين بويژه در كتابهاي تمايزاجتماعي و درآمدي بر علم خلاق (كوزر 476:1971)و وبر(defem2003:4)نام برد .

2-جامعه شناسي صوري :

همانگونه كه گفته شد زيمل تحت تاثر فلسفه كانت به تفكيك صورت از محتواي پديده هاي اجتماعي روي آورد و بر همين اساس هدف وي صورت بندي كنش هاي اجتماعي بود كه در ظاهر با هم اشتراك داشتند . و به همين دليل عده اي وي را بنيان گذار جامعه شناسي صوري formal sociology   ناميده اند .

زيمل معتقد بود كه :

"جامعه شناسي بايد بر تحليل نظام مند صورت هاي كنش اجتماعي متمركز شود ."(ديليني 174:2004)

هدف جامعه شناسي صوري درك صورتهاي مشترك ميان كنشهاي گروههاي انساني بود صورتهايي كه مي توانستند محتواهاي گوناگوني بخود بگيرند و اين مي توانست براي جامعه شناسي صوري مبنايي مناسب جهت طبقه بندي كنشهاي انساني باشد .

"به نظر زيمل يك رشته پديده هاي انساني جداگانه را مي توان با ارجاع به يك مفهوم صوري واحد ادراك كرد براي مثال گرچه پژوهشگر جنگ و محقق زناشويي دو موضوع يكسره متفاوت را به بررسي مي كشند اما جامعه شناس مي تواند صورتهاي كنش متقابل يكساني را در تنازع نظامي و درگيري هاي زناشويي تشخيص دهد . هرچند كه ميان رفتار  نمايش داده شده در دربار لويي چهاردهم با رفتاري كه در يك شركت آمريكايي ديده مي شود همساني چنداني به چشم نمي خورد اما بررسي صورتهاي فرماندهي و فرمانبري در هريكي از اين دورفتار،الگوي مشترك حاكم برهردو آنها را آشكارمي سازد .(كوزر250:1971)

از ديگر سو بزعم زيمل صورتهاي كنش اغلب و درطول زمان ثابت هستند و اين محتواها هستند كه تغيير مي پذيرند اشكال و فرمهاي كنش اجتماعي از قبيل تنازع ،اختلاف ،درگيري ،صلح ،گفتگو ، خانواده و . . . در طول زمان هميشه وجود دارند و فقط محتواي آنها مورد تغيير و دگرگوني واقع مي گردند .

"بنابراين سي مل به اين نكته رسيد كه آنچه در گذار تاريخ و تحول اجتماعي تغيير پيدا مي كند محتواي روابط اجتماعي است ،ولي شكل و صورت اين روابط هميشه ثابت اند ،براي مثال خانواده به عنوان يك واقعيت جامعه شناسي هميشه دو بعد دارد :يكي شكل و ديگري محتوي . شكل خانواده عبارت از تركيب نقش ها در خانواده است كه عموما در نقش هاي پدر ،مادر و فرزند تجلي مي كند و معمولا ثابت است . ولي محتواي روابط ميان نقش ها هميشه در گذار ، تغيير و تحول است .(تنهايي1383:322)

                                                                                                      


اگوست كنت بنيانگذارو پدر جامعه شناسي با پيشرفت تقسيم كار،اشتغال بيشتر كساني كه با كار زندگي مي كنند يعني قسمت اعظم مردم ،به عملكردهاي بسيار اندك و ساده اي محدود خواهد شد كه معمولا از يك يا دو عملكرد تجاوز نمي كند . . . اما انساني كه كل زندگي اش به انجام دادن يكي دو عمل ساده اختصاص يابد كه نتايج شان نيز تقريبا هميشه يكسان باشد فرصتي براي به كار بردن فهم خود و يا هر گونه نوآوري ندارد ... او به طبع ؛عادت به ابتكار شخصي را از دست خواهد داد و به كودن ترين و نادان ترين موجود تبديل خواهد شد . ( اگوست كنت )

كارل ماركس انسانها با اشتراك در توليد اجتماعي وارد روابط معيني مي شوند كه گريز ناپذير و مستقل از اراده هايشان اند . اين روابط بامرحله معيني از تكامل قدرتهاي مادي و توليدي انسانها بستگي دارند . جامعيت اين روابط توليدي ساختار اقتصادي جامعه را مي سازد ،يعني همان بنياد واقعي كه فراساختارهاي حقوقي و سياسي بر پايه آن پديد مي آيند و صورت معيني از آگاهي اجتماعي با آن همراهند . شيوه توليد زندگي مادي ،خصلت عام فراگردهاي اجتماعي ،سياسي و روحي را تعين مي كند ... (كارل ماركس )

اميل دوركيم برخلاف آنچه كه تصور مي شود ؛جامعه به هيچ روي يك هستي غير منطقي يا بي منطق ،نامنسجم و تفنني نيست . درست برعكس وجدان جمعي والاترين صورت زندگي روحي است زيرا كه وجدان همه وجدانهاست . (اميل دوركيم )

ماكس وبر تصميمگيري مبتني بر احتساب نتايج كه براي سرمايه داري مناسب است . . . هر چه كه بيشتر تحقق مي يابد ،ديوانسالاري نيز هر چه بيشتر از خود "شخصيت زدايي " مي كند . . . يعني در اجراي وظايف رسمي اش ،عشق ، نفرت و هرگونه احساس صرفا شخصي و بويژه احساسات نامعقول و تخمين ناپذير انساني را بيشتر حذف مي كند . فرهنگ نوين به جاي حاكم سبك قديم كه باروح همدردي ،مساعدت و خيرخواهي و قدرشناسي كار مي كرد ،متخصص را مي نشاند كه تعلق عاطفي ندارد و بايك روحيه بسيار حرفه اي عمل مي كند . (ماكس وبر )

منبع : كوزرلوئيس،زندگي و انديشه بزرگان جامعه شناسي،ترجمه محسن ثلاثي ،انتشارات علمي 1376






نویسه جدید وبلاگ

فهم کنش اجتماعی - نگاهی به تئوری جامعه شناختی ماکس وبر

  • ماکس وبر جامعه شناسی را علم فراگیر کنش اجتماعی می دانست. او به خاطر تأکید تحلیلی بر کنشگران فردی، از بسیاری از پیشینیان متفاوت بود، زیرا که تحلیل جامعه شناختی آن ها بیشتر بر صورت های ساختاری- اجتماعی مبتنی بود. اسپنسر بیشتر به قضیه تکامل هیئت اجتماعی در مقایسه با ارگانیسم فردی پرداخته بود. علاقه اصلی دورکیم معطوف به تنظیم های اجتماعی ای بود که انسجام ساختارهای اجتماعی را حفظ می کنند. مارکس در تحلیل های اجتماعی اش، بیشتر به کشمکش های طبقات اجتماعی در چهارچوب ساختارهای اجتماعی و روابط تولیدی می پرداخت. اما وبر بر خلاف همه این ها، تاکید اصلی اش متوجه معانی ذهنی ای است که انسان ها کنشگر به کنش های شان نسبت می دهند و جهت گیری های متقابل این کنش ها را در چهارچوب زمینه های تاریخی-اجتماعی، مورد بررسی قرار میدهد. وبر می گفت که رفتاری که از یک چنین معنایی بویی نبرده باشد در خارج از پهنه جامعه شناسی جای می گیرد.

انواع کنش اجتماعی

در جامعه شناسی وبر چهار نوع کنش اجتماعی باز شناخته شده اند. انسان ها می توانند به یک کنش غایتمندانه یا هدفداری دست یازند؛ کنش معقولانه آن ها می تواند معطوف به ارزش باشد؛ آن ها ممکن است به انگیزش های عاطفی یا احساسی عمل کنند و سرانجام این که انسان ها ممکن است دست به یک کنش سنتی زنند.

  • معقولیت غایتمندانه که هم هدف و هم وسایل آن معقولانه برگزیده می شوند، در کار آن مهندسی نمودار است که با کارآترین فن ارتباط وسایل به اهداف، پلی را می سازد.
  • معقولیت معطوف به ارزش، در تلاش برای تحقق یک هدف ذاتی نمایان می شود، هدفی که به خودی خود معقول نیست- مانند دستیابی به رستگاری- اما می تواند با وسایل معقول پیگیری شود- مانند رفتار کسانی که در خدمت مذهبی یک فرقه بنیادگرا کار می کنند.
  • سرانجام این که کنش سنتی به راهنمایی عادات مرسوم فکری و با اتکاء بر « گذشته ازلی» انجام می گیرد؛ نمونه این رفتار در هر یک از مجامع کلیمیان درست آیین دیده می شود.
  • این طبقه بندی از انوع کنش ها از دو جهت به کار وبر می خورد، زیرا که از یک سوی به وبر اجازه می دهد که به تمایزهای سنخ شناختی خویش دست یابد مانند تمایز انواع اقتدار، و از سوی دیگر مبنایی را برای او فراهم می سازد تا مسیر تحول تاریخی غرب را بر آن مبنا مورد بررسی قرار دهد.
  • ریمون آرون حق دارد که کار وبر را بسان « نمونه یک نوع جامعه شناسی هم تاریخی و هم دستگاهمند» می انگارد.

کنش اجتماعی در جامعه نوین غرب:

  • وبر بیشتر به جامعه نوین غرب پرداخته بود، یعنی همان جامعه ای که به نظر او، رفتار افراد آن هر چه بیشتر تحت سلطه معقولیت هدفدار در آمده است، حال آنکه در دوران پیش از این، رفتار انسان ها برانگیخته سنت، محبت یا معقولیت معطوف به ارزش بود. بررسی هایی که وبر از جوامع غیر غربی کرده بود، بیشتر برای روشن تر ساختن این تحول شاخص غرب طراحی شده بودند.
  • کارل مانهایم این قضیه را به خوبی مطرح می سازد، زمانی که می گوید « کل کار ماکس وبر بر محور این پرسش دور می زند که کدامیک از عوامل اجتماعی، معقولیت تمدن غرب را پدید آورده اند». وبر استدلال می کرد که در جامعه نوین، چه در پهنه سیاست یا اقتصاد و چه در قلمرو قانون و حتی در روابط متقابل شخصی، روش کارآی کاربرد وسایل متناسب با اهداف، مسلط شده و جانشین محرک های دیگر کنش اجتماعی گشته است.

فرق وبر و جامعه شناسان دیگر در تحلیل جامعه غرب:

  • نظریه پردازان پیش از وبر می کوشیدند که گرایش های تاریخی یا تکاملی عمده جامعه غربی را بر حسب ساختارهای اجتماعی در نظر گیرند؛ برای مثال، مفهوم مورد نظر تونیس، مستلزم تغییر جهت از اجتماع به تجمع غایتمند بود. مفهوم مین تغییر از جامعه مبتنی بر منزلت به جامعه مبتنی بر قرارداد را پیش کشیده بود و برداشت امیل دورکیم، مبتنی بر حرکت از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک بود. اما وبر در همین مورد پیشنهاد کرده بود که نشانه های بازر و اساسی انسان نوین غربی را باید بر حسب دگرگونی های چشمگیر در موقعیت تاریخی و اجتماعی. وبر که نمی خواست خود را به هرگونه تفسیر « مادی اندیشانه» یا « ایدآلیستی» تاریخ پایبند سازد، واحد نهایی تحلیل خود را همان شخص کنشگر عینی می دانست.
  • جامعه شناسی تفسیری، فرد و کنش او را به عنوان واحد اساسی و اتم خود در نظر می گیرد... فرد بالاترین حد و تنها حامل رفتار معنی دار است…….. مفاهیمی چون دولت، «تجمع، فئودالیسم و نظایر آن، مقولات خاصی از کنش متقابل انسانی را مشخص می سازند. از همین روی، وظیفه جامعه شناسی، تقلیل این مفاهیم به کنش «قابل فهم» است که بدون استثناء در مورد کنش های یکایک افراد بشر صادق است.
  • تأکید وبر بر جهتگیری های متقابل کنشگران اجتماعی و انگیزه های «قابل فهم» کنش های آن ها، از ملاحظات روش شناختی ای مایه می گیرد که رهیافت او را از آن دیگران متمایز می سازند.



عقلایی شدن و افسون زدایی

روند رشدعقلایی شدن انسانها

  • وبر بارها تأکید کرده بود که جهان نوین خدایانش را رها کرده است. انسان نوین خدایان را از صحنه ییرون رانده است و آنچه را که در دوران پیشین با بخت، احساس، سودا، تعهد، و با جاذبه شخصی، وفاداری به ارباب و خیرخواهی و اخلاق قهرمانان فرهمند تعیین می شده است، عقلایی کرده و تابع محاسبه و پیش بینی پذیرش ساخته است. وبر کوشیده بود تا این تحول را در انواع حوزه های نهادی به گونه ای مستند نشان دهد.
  • او در جامعه شناسی دینی خود می خواست راههای پیچیده و پرپیچ خمی را پیگیری کند که _عقلایی شدن زندگی دینی_از طریق آنها، رابطه منظم و معقول انسان با خدا را جایگزین روش های جادویی کرده است. او می کوشید تا نشان دهد که چگونه پیامبران با جاذبه های فرهمندانه شان توانستند قدرت های کاهنان را که مبتنی بر سنت بودند از اعتبار بیندازند؛ و چگونه با پیدایش _دین مبتنی بر کتاب_، فراگرد عقلایی و نظامدار شدن پهنه دینی آغاز شد و در اخلاق پروتستانی به اوج خود رسید.


دیگر جنبه های عقلایی شدن

  • وبر در عرصه حقوقی نیز یک چنین مسیری را از عدالت شخصی رهبران و پیشکسوتان خردمند گرفته تا عدالت قانونی، عقلایی و غیر شخصی جهان نوین، پی می گیرد. او همچنین، تحول فراگرد اقتدار را از شاهان دارای فره موروثی یا قدرتهای اعجازآمیز گرفته تا سران معمولی دولت جدید که در چهارچوب مصوبات معقول و قانونی حکومت می کنند، مورد بررسی قرار می دهد.
  • وبر می گفت که حتی حوزه های تجربی خصوصی ای چون موسیقی نیز از این گرایش های عقلایی جامعه غربی برکنار نیستند. وبر در نوشته های راجع به جامعه شناسی موسیقی، نوت نویسی های دقیق و گام های منظم موسیقی مدرن، یکنواختی و هماهنگی حاکم بر یک ارکستر سنفونیک جدید را در تضاد با بداهه نوازی و خود جوشی نظام های موسیقی آسیایی یا قبایل نانویسا قرار می دهد.


تفسیرتاریخ بشری از نگاه وبر

  • همچنان که گفته شد، وبر در نوشته های روش شناختی اش با هر گونه تفسیر تاریخ بشری که تاریخ را تابع یک نیروی محرک گریز ناپذیر می سازد، سرسختانه مخالفت نشان داده بود. او استدلال می کرد که جامعه را باید یک توازن ظریف میان انواع نیروهای مختلف و متنازع در نظر گرفت، چندان که یک جنگ، انقلاب و یا یک رهبر قهرمانان می تواند این توازن کلی و ظریف را به سود یک پیامد ویژه بر هم زند.
  • با این همه، او در هنگام پرداختن به روندهای معطوف به عقلایی و بروکراتیزه شدن جامعه نوین، به آن گراییده بود که احتمال قوی، نوع بشر در آینده در قفس آهنین خود ساخته اش زندانی خواهد شد. از این جنبه، پیام او با پیام بیشتر پیشینیان سده نوزدهمی اش تفاوت بنیادی دارد. وبر پیامبر موج های دلپذیر آینده نبود، بلکه منادی بدبختی و بلا بود.
  • چه سود از کوششی که هدفش مختصر کردن کاری باشد که تنوعی شگفت انگیز و گستردگی فراگیری دارد. در انیجا تنها می توان این توضیح واضحات را به عمل آورد و گفت که کار وبر در تاریخ علوم اجتماعی یک نقطه عطف تعیین کننده به شمار می آید.
  • جامعه شناسی را می توان به دو دوره ما قبل و ما بعد وبر تقسیم کرد. سراسر جامعه شناسی معاصر یا بسیار معاصر، داغ نبوغ ذاتی وبر را بر پیشانی دارد. حتی آنهایی که نمی توانند در پیش بینی های بدبینانه و اعتقاد قدری رمانتیک وبر به خیرخواهی منجیانه قهرمانان فرهمند سهیم باشند، باز می توانند از میوه های کارهای تحلیلی قدرتمند او بهره گیرند.






نویسه جدید وبلاگ

 

جامعه شناسی را ميتوان از لحاظ موضوع کُلی تحقيقی، بر دوگونه تقسيم نمود.

جامعه شناسی انسانی،

که در مقالهء گذشته شرح آن از ديدگاههای متفاوت گذشت. چون موضوع اصلی آن انسان و خصوصيتهای رفتاری او و تأثير و تأثريست که در روابط متقابل اجتماعی ميپذيرد، بنابراين ويژه گی انسانی نيز در اين مقاله از جنبه های متفاوت مورد بررسی و تبيين واقع ميگردد.

جامعه شناسی حيوانی،

چنانچه در طول تاريخ گروهی از جامعه شناسان علاقه مند به مطالعات عميقی در زنده گی اجتماعی انسان بوده اند، گروهِ ديگری نيز از جامعه شناسان به مطالعه در زنده گی گروههای اجتماعی حيوانهايی چون: زنبورعسل، مورچه ها، گوزنها، اسبان وحشی و حشره ها پرداخته اند و در اين راه سعی داشته اند چگونه گی روابط اجتماعی را در زنده گی اين گونه حيوانها بررسی و تبيين کنند تا دريابند که چرا در زنده گی اجتماعی زنبورعسل مقررات خاصی از جهت تابعيت وجود دارد و يا چه دلايلی وجود دارد که زنبورعسل لانهء خود را درست مثل زنبورهای عسل در مليونها سال پيش ميسازد در حالی که در حيوانهای ديگر نی تابعيت مانند آن هاست و نی لانه سازی و يا بررسی اين که چرا زنده گی گروهی در گوزنها مانند زنده گی گروهی اسبان وحشی نيست. چون جامعه شناسانی که علاقه مند به مطالعه در زنده گی اجتماعی حيوانها باشند بسيار اندک بوده اند و مطالعه در زنده گی گروهی آن ها در زنده گی انسان اهميت و کاربُرد آن چنانی نداشته است، بنابراين مطالعه در جامعه شناسی حيوانی پيشرفت چندانی نکرده است.

درست برعکس آنچه که مطالعه در جامعه شناسی انسانی اهميت داشته و در مدت کوتاه عمرش پيشرفت چشمگيری نموده است.

جامعه شناسی نظری،

وقتی بدون ارتباط و تماس مستقيم و بودن در محيط زنده گی مردم و ندانستن روابط متقابل اجتماعی با آن ها، به مطالعهء رفتارهای اجتماعی مردم جامعه يی صِرفاً از طريق کتابها و مقاله ها، بپردازيم روش مطالعهء ما جنبهء نظری دارد و علمی را که از اين طريق در زمينه های اجتماعی کسب نموده ايم جامعه شناسی نظری گوييم.

اين روش مطالعه مقدمه و آغازی برای مطالعهء عينی و عمليست، ولی کافی نيست، زيرا اگر راجع به جامعه يی، در زمينهء رفتارهای اجتماعی مردم آن، کتابهای گوناگونی را مورد مطالعه قرار دهيم و بعد از آن با روشهای علمی تحقيق و مشاهدهء مستقيم و عينی در آن زمينه ها، پژوهشی انجام دهيم، ملاحظه خواهيم کرد که اغلب موارد با مواردی که به طور ذهنی دريافته ايم تفاوت دارد. زيرا شناخت عينی- بررسی وضع رفتاری مردم است بدان گونه که هست، نی بدان گونه که بايد باشد و يا در گذشته بوده است. علت عمده اش نيز در اين است که اولاً، در طول تاريخ و در هر نسل با توجه به تغييرپذيری فرهنگی و اجتماعی رفتارهای اجتماعی انسان نيز ثابت و يکسان باقی نميماند و در هر نسل در تغيير است، البته شدت و ضعف اين تغيير به شدت و ضعف تغييرپذيری فرهنگی و اجتماعی بسته گی دارد.

ثانياً، برداشت افراد از جوامع در شرايط مختلف متفاوت است، بدين جهت که در شرايط موجود از لحاظ علمی برای جامعه شناسی نظری اعتباری در حد جامعه شناسی عملی نميتوان قايل شد.

جامعه شناسی عملی،

اگر جامعه شناسان بعد از مطالعه های نظری در مورد جامعه يی، به عضويت فعال به حالت ديناميک گروه درآيند و در آن اجتماع به عنوان عضو فعالی پذيرفته شوند و با ايجاد رابطهء مستقيم با گروه تن به کُنش و واکُنش متقابل دهند و قادر شوند تا واقعيتهای زنده گی اجتماعی مردم آن جامعه را درک نموده و توجيه و تحليل نمايند، گوييم به مطالعهء عملی جامعه شناسی پرداخته اند. البته اين واقعيتها ممکن است برای هرکس از لحاظ نوع استدلال و استنتاج تفاوت کند ولی تفاوت آن چندان بارز و چشمگير نيست. اين نکته را نبايد فراموش کرد که جامعه شناسی نظری و عملی مکمل و لازم و ملزوم يک ديگر اند، زيرا هر شناخت ذهنی ميتواند مقدمه و آغازی برای هر تحقيق عينی باشد.

جامعه شناسی عملی در طول قرن «19 تا 20» بيشتر مورد توجه واقع شد و پيشرفت نمود و تاکنون در شاخه های متعددی مورد تحقيق، توجيه و تحليل واقع گرديده است.

جامعه شناسی خانواده،

کارِ عمده اش بررسی منشأ خانواده، تحول و تغيير نظام خانواده از ابتدای زنده گی اجتماعی انسان تاکنون، اقسام خانواده، چون خانواده های پدرسالاری و يا مادرسالاری- خانواده های پدرتباری و يا مادرتباری. خانواده های پدربومی و يا مادربومی- خانواده های پدرنامی و يا مادرنامی، که شرح هر يک از انواع خانواده های فوق الذکر در بخش جامعه شناسی خانواده به تفصيل خواهد آمد.

جامعه شناسی روستايی،

روش اصلی مطالعه در اين زمينه عبارت است از پژوهشهايی در چگونه گی پيدايش روستاها، رشد روستا و سيستم اقتصادی حاکم بر روستا و نظام اجتماعی آن و مطالعه در زمينهء وجود روابط انسانی بين مردم روستا و معيارهای ارزش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر روستاها و قشربنديهای اجتماعی روستاهاست.

جامعه شناسی شهری،

که به چگونه گی پيدايش شهرها، رشد شهرها، از لحاظ افقی و عمودی و اثرهای اين رشد بر روابط اجتماعی، انسانی مردم و عوامل جذب و يا دفع جميعت را نيز مورد مطالعه قرار ميدهد. هم چنين مطالعهء اينکه، آيا وجود کارخانه ها و مؤسسه های اجتماعی و سازمانهای فرهنگی و علمی چون دانشگاهها و مراکز تحقيقاتی و يا وزارتخانه ها و وجود خدمتهای رفاهی که از عوامل جذب جميعت هستند، اگر هر يک در شهرهای مختلف و کم توسعه يافته تأسيس گردند، بيشترين جميعت يک کشور در يک شهر بزرگ متمرکز نخواهد شد. در جامعه شناسی شهری نيز علل و عوامل پيدايش شهرها در کنار رودخانه و دره های حاصلخيز در گذشته و در زمان حال در کنار مراکز صنعتی و تجارتی مورد بحث و تحقيق قرار ميگيرد. هم چنين به مطالعهء شهرها و نوع مناسبات اجتماعی مردم قبل و بعد از صنعتی شدن ميپردازد.

جامعه شناسی اقتصادی،

به مطالعهء عوامل اجتماعی مؤثر در رشد اقتصادی و يا عقبنگهداشته شده گی اقتصادی ميپردازد و اثرهای اين رشد و يا عقبنگهداشته شده گی را در توليد، توزيع و از اين دو مهمتر در روابط انسانی و اجتماعی مردم مورد پژوهش قرار ميدهد. هم چنين به چگونه گی و ميزان تأثير عوامل اجتماعی مؤثر در رشد اقتصادی که عبارت اند از: آموزش و پرورش، فرهنگ، دين و خانواده که نهادهای اجتماعی سازنده يی هستند، ميپردازد. همچنين به عوامل اجتماعی، اقتصادی، سياسی و حقوقی مؤثر در توليدات اقتصادی و چگونه گی توزيع و نوع مصرف و توزيع عادلانه يا غيرعادلانه سود ناشی از توليدات اقتصادی، کارِ ديگر جامعه شناسی اقتصاديست.

جامعه شناسی سياسی،

کارِ جامعه شناسی سياسی بررسی عوامل اجتماعی مؤثر در انديشه های سياسی و تحولهای آن است. هم چنين به بررسی اثرهای آزادی و يا ديکتاتوری در تحول انديشه های سياسی و حرکتهای اجتماعی ميپردازد، بررسی پيدايش احزاب و نقش آن ها در تربيت سياسی مردم، حکومت و دولت رابطهء دولت و ملت نقش و مسؤوليت دولت در برابر ملت و وظيفهء ملت در برابر دولت، منشأ قدرت و حاکميت نيز کار جامعه شناسی سياسيست.

جامعه شناسی صنعتی،

به مطالعهء عوامل اجتماعی مؤثر در رشد يا عدم رشد صنعت و انواع جوامع صنعتی و غيرصنعتی پرداخته، روابط کارگر و کارفرما و کارکنان خدمتها در رابطه با توليد و کار روزانه، آموزش و صنعت، صنعت و خانواده، مديريت صنعتی، نوع و روش عرضهء توليدات صنعتی به بازارهای داخلی و خارجی، هم چنين بررسی عوارض جوامع صنعتی مانند، {اعتياد، الکهوليزم، ازدياد جرم و خيانت، بيکاری و کار} و بررسی رابطه بين صنعت و ضعف اخلاق و افزايش انحرافهای اجتماعی و پيةدايش مسايل اجتماعی ناشی از آن را مورد مطالعه قرار ميدهد. هم چنين بررسی اينکه هرکشوری با توجه به امکانهای اقتصادی، سياسی و اجتماعی ميتواند در صنايع به خصوصی چون {صنايع سنگين يا سُبُک} سرمايه گذاری کند و اينکه آيا سرمايه گذاری در صنايع سنگين و سُبُک ميتواند هم زمان در کشوری داير و رشد يابد، کار جامعه شناسی صنعتيست. کدام يک از لحاظ اقتصادی يا اجتماعی به صرفه تر است؛ از کدام يک، جامعه يی ميتواند بيشتر استفاده کند، يا از آن آسيب پذير گردد؛ که همهء اين موارد نيز کار جامعه شناسی صنعتيست.

جامعه شناسی حقوقی،

هدف عمدهء جامعه شناسی حقوقی بررسی وضع قوانين و چگونه گی اجرای آن است، مقايسهء قوانين در جوامع مختلف و احتياج به تغيير قوانين و نوع تغيير آن ها در زمانها و مکانهای متفاوت هدف ديگر جامعه شناسی حقوقيست. بررسی ضرورت تغيير قوانين به علت تغيير معيارهای ارزش اجتماعی، زيرا برخی از قوانين که هم اکنون مورد قبول مردم است، چندسال ديگر ممکن است با توجه به تغيير شرايط فرهنگی اجتماعی مورد قبول آن ها نباشد، بنابراين جامعه شناسی حقوقی نيز در جوامع در حال تحول بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد.

جامعه شناسی آموزش و پرورش،

به مطالعهء عوامل اجتماعی مؤثر در پيشرفت و عقبمانده گی آموزشی ميپردازد. چون آموزش و پرورشِ ايجاد دگرگونيهای مطلوب با توجه به تحولهای همان جامعه است و هدف عمده اش برآوردن احتياجهای اجتماعی آن جامعه بايد باشد. در جامعه شناسی آموزش و پرورش تأثير آموزش در خصوصيتهای اخلاقی، اجتماعی و رفتاری انسان بررسی ميگردد، هم چنين به رابطهء محيط طبيعی و اجتماعی و فرهنگی با آموزش توجه ميگردد و اين نکته را که روش آموزش شهری و روستايی بايد با يک ديگر تفاوت داشته باشد، مورد بررسی قرار ميدهد. هم چنين مسألهء سياست را که در هدفهای آموزشی تأثير بسيار دارد و اين مطلب را که کشورهايی که برنامهء آموزشی آن ها را کشورهای بيگانه تعيين ميکنند، در فقر آموزشی به سر خواهند بُرد، مورد مطالعه قرار ميدهد.

زيرا خوب ميدانيم که اگر مسايل آموزش و پرورش جامعه يی از جنبه های اجتماعی مورد بررسی و تحقيق قرار گيرد و با جنبه های اجتماعی جوامع ديگر مقايسه گردد تا تعيين گردد که در چه درجه يی از پيشرفت قرار دارد اين گونه بررسی را مطالعهء تطبيقی در جامعه شناسی آموزش و پرورش ميگويند و يا اگر بخواهيم بدانيم که از چه راه و به چه طريق بايد اجتماع موجود را اصلاح کرد تا به پيشرفت و رفاه اجتماعی رسيد و در نهايت عدالت اجتماعی را تأمين کرد، برای اين منظور جامعه شناسی مجبور است به نهاد آموزش و پرورش از جنبه های مختلف توجه داشته باشد. بديهيست که برنامه ريزی در هر يک از زمينه ها موقعی صحيح تحقق خواهد پذيرفت که بر پايهء آموزش و پرورش صحيح متکی باشد. بديهيست که مطالعه در اين مورد و اخذ تصاميمِ مناسب در هر جامعه بر عُهدهء جامعه شناسی آموزش و پرورش است.

جامعه شناسی اديان،

جامعه شناسی اديان به مطالعه و بررسی مبدأ و منشای اديان در جهان، از آغاز تاکنون ميپردازد. مطالعهء تطبيقی در اديان مختلف در طول تاريخ بر عُهدهء جامعه شناسی اديان است. هم چنين به بررسی و مطالعه در زمينهء نياز انسان و جامعه به دين، تأثير دين در جامعه و تحولهای اجتماعی، تأثير دين در اخلاق و خصوصيتهای اخلاقی و معنويت در جوامع انسانی ميپردازد. هم چنين مطالعه در انواع اديان و شناخت اديان رسمی از غيررسمی در طول تاريخ، کار عمدهء تاريخ اديان و جامعه شناسی اديان است.

جامعه شناسی معرفتی،

جامعه شناسی معرفتی در زمينهء آگاهی و شناخت انسان در طول تاريخ و مقايسهء پيشرفتهای فکری و ايديالوژيکی مردم جامعه و سير تحول انديشه های اجتماعی و متفکران اجتماعی و به مطالعه و بررسی ميپردازد. هم چنين نقش متفکران اجتماعی را در تحول و ساخت جامعه و آگاهی مردم نسبت به تحولهای اجتماعی را مورد مطالعه قرار ميدهد.

جامعه شناسی هنر،

تأثير عوامل اجتماعی در پيشرفت هنر، سير تحول هنر از ديدگاههای مختلف و در زمينه های متفاوت، کار جامعه شناسی هنر است. هم چنين تأثير هنر در اجتماع و تحقيق در زمينهء ارايهء هنرهای خاص در جوامع خاص و نياز جامعه به هنرهای مطلوب انسان، کارهای هنری و انواع هنر نيز بر عُهدهء جامعه شناسی هنر است.

جامعه شناسی انحرافهای اجتماعی (جُرم شناسی)،

به مطالعه و بررسی علل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تربيتی در کجرويهای اجتماعی و ارتکاب جرايم و بی بند و باريهای اجتماعی ميپردازد. هم چنين در اين شاخه از جامعه شناسی سعی ميشود که دريابند ريشه ها و منشای جرايم در کدام يک از جنبه های زنده گی اجتماعی انسان وجود دارد و يا دريابد که جرم چيست و مجرم کيست. ضمن شناخت علل و عوامل انحرافهای اجتماعی به اثرها و عوارض روانی و اجتماعی ناشی از انحرافها توجه ميکند و در نهايت سعی دارد ضمن شناخت علل، عوارض و اثرهای کجروی راه حلهای مناسب جهت کاهش و از بين بُردن کجرويهای اجتماعی را به منظور بهبود اوضاع اجتماعی بيان کند. هم چنين رابطهء فقر و بيسوادی و تأثير هر يک در انحرافهای اجتماعی و سرايت بيماريهای اجتماعی را مورد مطالعه و تحقيق قرار ميدهد.






نویسه جدید وبلاگ

 به جمع دوستداران علوم اجتماعی خوش آمدید






گزارش تخلف
بعدی